شماره ٤٨٢: ذوق ما در جهان نمي گنجد

ذوق ما در جهان نمي گنجد
حال ما در بيان نمي گنجد
دلبرم دل نوازيي فرمود
در برم دل از آن نمي گنجد
در دل عاشقان خوشي گنجيد
آنکه در جسم و جان نمي گنجد
زر چه باشد چو سر ندارد قدر
دل چه باشد چو جان نمي گنجد
جان و جانان حريف همدگرند
غير رطل گران نمي گنجد
برو اي عقل دور شو زينجا
جبرئيل اين زمان نمي گنجد
با کلام خدا که مي خوانيم
سخن اين و آن نمي گنجد
بزم عشق است و ما سبک روحيم
زاهد جان گران نمي گنجد
نعمت الله حريف و ساقي يار
غير او در ميان نمي گنجد